امروز اومدم بعد از مدتها گریز آناتومیببینم . تقریبا بعد از یه سال. اخرین باری که دیده بودمش اوایل زمانی بود که سرطان عمه م تشخیص داده شده بود و از شانسمم اواسط فصل 5 سریال بود که ایزی استیون میفهمه سرطان داره. از اونجایی که مبتلا به خودآزاری هستم نشستم و نگاه کردم و افسردگیم واضطرابم و هیپوکندریام بدتر شد.از همون موقع ندیدم و ترک کردم این سریال رو.
امروز اومدم شانسکی یه اپیزود زدم. دلم تنگ شده بود براش.احتیاج به انگیزه داشتم. اما بیشتر از نیم ساعت نتونستم نگاه کنم. نمیدونم چرا با اینکه سریال فوق العاده ایه اما دیگه جذبم نمیکنه ! سریالهای پزشکی کرهای رو خیلی بیشتر ترجیح میدم الان !!!!!
پ.ن: یه چیزی که خیلی تو سریالهای امریکایی اذیتم میکنه بی بندو باری بیش از حدشونه .من آدم مذهبیای نیستم. اما با زندگی بدون چهارچوب و بدون تعهد به شدت مخالفم و نمیتونم تحمل کنم. تو سریالهایی که دیدم اکثرا شخصیتها از همین بی بند و باری و بدون چهارچوب بودن ضربه میخورن. اگر که خودشون قبول دارن این آسیبها رو و به وضوح هم نشون میدن ،درک نمیکنم که چرا روز ب روز تبلیغ بیشتری برای چهارچوب نداشتن میکنن!
نمیگم این جا گل وبلبلهها!از نظرخود من ما هم از اون ور بوم افتادیم !
من با جفت اینا مشکل دارم .ولی با اونا بیشتر و بیشتر مشکل دارم !